درست است كه كسي نميتواند مثل پيغمبر باشد، اما
بايد بكوشد تا شباهتي به آن حضرت پيدا كند.
«لقد كان لكم فيهم اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و
اليوم الآخر»؛[1]
قطعاً براي شما]در پيروي از[آنان سرمشقي نيكوست]يعني[ براي كسي كه به خدا و روز
بازپسين اميد ميبنند.
اگر خدا و بهشت ميخواهيم بايد در زندگي از پيامبر
سرمشق بگيريم. ايشان، پيراهن مناسب نداشت، مسلماً ميتوانست تهيه كند اما چون
ميخواست با ضعيفترين افراد، يكسان باشد و همانند آنان زندگي كند،از تهيه لباس
مناسب سرباز ميزد.
اميرالمومنين(ع) در نهجالبلاغه ميفرمايد:
ان الله تعالي فرض علي ائمه العدل ان يقدروا
انفسهم بعضفه الناس...؛[2]
خداوند بر پيشوايان حق واجب شمرده كه بر خود سخت
گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند.
شخصي از علاقهمندان پيامبر(ص)تصميم گرفت پولي به
آن حضرت بدهد، به شرط آنكه براي فقيران و ضعيفان مصرف نكند بلكه براي خودش پيراهني
تهيه نمايد؛ لذا عرض كرد:
يا رسول الله! اين شش درهم را آوردهام براي شما
تا با آن يك پيراهن براي خودتهيه كني. پيامبر(ص)شش درهم را به علي داد و فرمود:
برو پيراهن بخر. علي(ع) رفت و پيراهني خريد. وقتي پيراهن ر ااورد، پيامبر نگاهي به
پيراهن كرد و ديدند گران قيمت است؛ رو به علي كرده و فرمود: ميتواني اين پيراهن
را ببري وعوض كني و ارزانترش را بخري؟!
علي(ع) جواب داد: بله يا رسول الله. ولي پيامبر(ص)
احساس كرد كه اين كار براي علي سنگين است، لذا فرمود: بيا با هم برويم. رفتند و
پيراهن را پس دادند و يك پيراهن به دو درهم خريدند و رسول گرامي آن را همانجا
پوشيدند. در بازگشت به فقيري برخوردند كه گرسنه بود و غذا نداشت، دو درهمش را به
آن فقير دادند تا شكم گرسنهاش را سير كند.
سپس به كنيزي رسيدند كه غمگين و ناراحت بود،
فرمودند: چرا ناراحتي؟ گفت: دو درهم به من دادهاند كه با آن متاعي بخرم و آن را
گم كردهام. پيامبر(ص) دو درهم باقيمانده را نيز به او داد، اما ديد كه باز هم
ناراحت است، فرمود: چرا ناراحتي؟ كنيز گفت: دير كردهام اگر به خانه برگردم كتكم
ميزنند. فرمود: بيا با هم برويم تا تو را شفاعت كنم. پيغمبر(ص) در زد و سلام كرد،
اما جواب نيامد،دفعه دوم و سوم سلام كرد، سرانجام زني كه بسيار مودب بود آمد و در
را گشود وعرض كرد: يا رسول الله! همان دفعه اول فهميدم و صداي شما را شناختم، دير
كردنم به خاطر آن بود كه دوست داشتم سلام شما را مكرر بشنوم.
پيغمبر فرمود: آمدهام اين دختر بچه را شفاعت كنم.
زن جواب داد: اي رسول خدا! اين كنيز را به خاطر شم در راه خدا آزاد كردم. پيامبر
بسيار خوشحال شد و فرمود: عجب پول با بركتي بود! برهنهاي را پوشاند،گرسنهاي را
سير كرد و كنيزي را آزاد نمود.آري، پيامبر از اين كه دل دختر بچهاي را به دست
آورده وگرسنهاي را سير كرده است،خوشحال ميشود.
براي موسس حوزه علميه قم حروم شيخ عبدالكريم
حائري(ره)خانهاي خريد، طولي نكشيد كه ايشان خانه را فروخت و صرف حوزه كرد. خانه
ديگري خريد، آن را نيز فروخته و صرف حوزه كرد. دفعه سوم ديگر خانه را به نام ايشان
نخريدند بلكه به نام فرزندان ايشان خريدند كه نتواند بفروشد.
پي نوشت ها:
[1]. ممتحنه(60)آيه6.
[2]. نهجابلاغه، خطبه 209.